با جمله ي آخر ياد اين شعر حافظ افتادم ...
بيار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشيار و چه مست
از اين رباط دو در چون ضرورتست رحيل
رواق و طاق معيشت چه سربلند و چه پست
مقام عيش ميسر نمي شود بي رنج
بلي به حکم بلا بسته اند عهد الست
به هست و نيست مرنجان ضمير و خوش مي باش
كه نيستي ست سرانجام هر كمال كه هست