سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

بامداد

چهارشنبه 87 بهمن 9 ساعت 5:4 عصر
امروز بامداد رو دیدم از دوستان راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه. فوق لیسانسش رو نگرفته بود چون با مسئولین دانشگاه مشکل پیدا کرده بود که چرا نمره تز من رو کم دادین. ایده‏ش این بود که من لااقل میتونم نذارم بودجه‏ای که دولت برای فارغ‏التحصیل شدن من به دانشگاه میده دستشون بیاد! خیلی خشن بود. می‏گفت خط قرمز من اینه که نمی‏خوام برای کس دیگه‏ای کار کنم در نتیجه نرفته بود توی هیچ شرکتی کار کنه یا حتی خودش شرکت بزنه. تک و تنها. فقط هم حاضر بود محصول بسازه بفروشه طراحی کارش رو حاضر نبود به طرفش بده. خیلی شرایطش سخت بود بنظرم.

نظرات دیگران []



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]