سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

همکاران قدیمی

یکشنبه 87 شهریور 3 ساعت 6:8 عصر
امروز صبح بخاطر کاری به شرکت سابقم سر زدم. گروه آنالیز سیگنال که گل سرسبد شرکت بود تقریبا در حال فروپاشی است. رییس گروه چند روز دیگر به سوئد می‏رود، غلامی هم که متخصص سیستم‏های اکولایزر کانال بود همراهش خواهد رفت. یکی از بچه‏ها هم که تخصصی در زمینه پردازش تصویر داشت چند روزی است که رفته انگلیس. بنظرم گروه لااقل از وجه مخابراتی ضعیف خواهد شد. البته تقصیر خودشان است. زمانی که من آنجا بودم تلاش زیادی کردم افراد جدیدی را وارد کنم چون می‏دانستم سرنوشت اکثر بچه‏های قوی رفتن است، اما شرکت خیلی محافظه‏کار بود و همه پیشنهادهای من را رد می‏کرد. اوایل دکترا بود،‏ توی کلاسها کسی رو نمی‏شناختم اما مصمم بودم برای شرکت نیرو بگیرم. یبار تو مسجد به یکی از بچه‏ها سلام کردم و در مورد شرکت باهاش صحبت کردم. پوزخندی زد و گفت «ببین من وقت ندارم، اونم برای اون شرکتی که تو میگی» ... بعدش هم راهش رو کشید و رفت! .... من ماتم برد! ...... البته همین اتفاق باعث دوستی من و مهرداد شد اگر چه یک سال بعد از دکترا انصراف داد و رفت آمریکا.

نظرات دیگران []



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]