سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

دوست قدیمی

یکشنبه 87 تیر 9 ساعت 8:10 عصر
امروز موقع بی‏برقی به یکی از دوستان قدیمی برخوردم. زمانی که من سال اول لیسانس بودم ایشان کنکور فوق قبول شده بود در زمینه الکترونیک و چند ماهی با هم در یک شرکت کار می‏کردیم. سال 77 بود. با هم زیاد صحبت می‏کردیم و مشورت. مخصوصا درباره خارج رفتن. من آن موقع هم مخالف شدید خارج رفتن بودم و اون مدافع سرسخت. یک روز جمله‏ای گفت که من هیچ وقت فراموش نکردم. گفت ببین مثل رفتن از روستا به شهر میمونه .... من خیلی ناراحت شدم که ایران را با روستا مقایسه کرده اما دیگر چیزی نگفتم. امروز پرسیدم کجایی گفت دانشگاه منیتوبای کانادا. یه مقدار کار کرده بود و دیر دکترا را شروع کرده بود و بنابراین هم‏رده هستیم الان. خیلی شکایت داشت که پروژه دکترا در زمینه الکترونیک مشکلات زیادی دارد و اینها. آرزو می‏کرد مخابرات خوانده بود.

نظرات دیگران []



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]