سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

فقر

دوشنبه 87 تیر 24 ساعت 10:31 عصر
یک دوره‏ای در آمریکا دچار بی‏پولی شده بودم. تازه وقتی پولم داشت ته می‏کشید شروع کردم به اشتباه کردن، جریمه شدن و خلاصه وضعیت سختی را تجربه کردم ..... چیزی که فهمیدم این بود که فقر از آن دسته اموری است که انسان آن را با قلب خود احساس می‏کند.

نظرات دیگران []


گمشده

شنبه 87 تیر 22 ساعت 9:23 صبح
احساس می‏کنم در زندگی‏ام به معنویت بیشتری نیاز دارم. از وقتی از آمریکا برگشته‏ام انگار خدا را فراموش کرده‏ام. آنجا که بودم تمام ایمانم را جمع کردم تا بتوانم بار دیگر به ایران بازگردم اما وقتی مبارزه به پایان رسید همه چیز فراموش شد. این بار تمام نیرویم صرف گرفتن دکترا شد. دوره دکترای برق شریف وضع بشدت نامطلوبی داشت. هیچ کس باور نداشت بدون کمک استادان غربی بتواند دکترایش را بگیرد. شکست‏های چند دانشجوی ارشد دکترا هم توی دل همه را خالی کرده بود. بعضی‏ها انصراف دادند و رفتند خارج، بعضی هم برای فرصت مطالعاتی به دستبوس استادان خارجی رفتند. وقتی می‏خواستم اولین مقاله‏ام را بفرستم یکی از استادها ازم خواست اسم یک استاد کانادایی را هم بالایش بنویسم. اعصابم بهم ریخت، گفتم اگر می‏خواستم زیر سایه آنها باشم که برنمی‏گشتم ایران.

نظرات دیگران []


خدمات

پنج شنبه 87 تیر 20 ساعت 7:49 عصر
در سازمان‏ها تا جایی که می‏توانید سعی کنید کارتان را خودتان انجام دهید. من نظافت اتاقم را خودم انجام می‏دهم وگرنه باید چند هفته صبر کنم تا خدماتی‏ها یک دستمال گردگیری به میزها بکشند. خودم هر هفته اتاقم را جارو می‏زنم وگرنه باید یک ماه صبر کنم تا اتاقم فقط چند روز تمیز بشود. لامپ‏های سوخته مهتابی را هم خودم عوض می‏کنم وگرنه دست‏کم 6 ماه باید با نور کم مطالعه کنم.

نظرات دیگران []


فیلد جدید

چهارشنبه 87 تیر 19 ساعت 7:55 عصر
همیشه اولش که آدم می‏خواد یک فیلد تازه را شروع کند خیلی سخت است. کارم در زمینه MDL کمی جلو رفته، بنظر می‏رسد نسخه‏های بهتری از آن در جامعه تئوری اطلاعات ارائه شده. اما بکار بستن آنها در پردازش سیگنال نیاز به تسلط بالایی بر ابعاد مختلف آن دارد. ریسک وقتی که می‏گذارم بالا رفته.

نظرات دیگران []


دیدار با محمد

سه شنبه 87 تیر 18 ساعت 7:48 عصر
امروز خیلی تعجب کردم وقتی دیدم محمد هم‏خانه‏ای‏ پنسیلوانیا از در آمد تو. مرور خاطرات آن سال‏ که در آمریکا گذراندیم خیلی جالب بود. هنوز ازدواج نکرده، در یک شرکت با چند نفر ایرانی کار می‏کند، اما متاسفانه همین چند روز قبل پدرش فوت کرده. چیز جالبی که گفت این بود که کاوه‏راد هم وبلاگ‏نویس شده است. نیم ساعت وقت برد تا وبلاگش را پیدا کردم چون با اسم مستعار می‏نویسد، همان حرفایی که دائم برامون تو آمریکا می‏گفت. استاد عجیبی بود، شبها زنگ می‏زد با من یا محمد یک ساعت درددل می‏کرد. بدترین چیز تو دنیا براش یهودی‏ها بودند. یبار از من پرسید حدادی یعنی آهنگر و آهنگرا بیشتر .... «شما اصالتا یهودی نیستید؟!»

نظرات دیگران []


<      1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]