سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

امپراطور

جمعه 87 مرداد 25 ساعت 5:56 عصر

امیدوارم سریال امپراطور دریا رو دیده باشید (و اگر ندیدید لطفا اصلا با من صحبت نکنید!) . البته این یکی خیلی ایرانی‏تر بود چون آخرش مثل کربلا همه آدم حسابی‏ها کشته شدن و شر ظاهرا پیروز شد. ولی خداییش فلسفه عجیبی پشتش بود مخصوصا شخصیت «جانگ‏بوبو» و نحوه تصمیم ‏گیری‏هاش برای من خیلی جالب بود. همه فکر می‏کردن اون امپراطور خواهد شد و همه آدم خوب‏ها پیروز می‏شن ولی دقیقا برعکس شد.


نظرات دیگران []


یک ایده

چهارشنبه 87 مرداد 23 ساعت 8:13 عصر

امروز صبح دل تو دلم نبود .... مساله این بود که پریروز آرش توی کلاس جبر خطی راجع به کارش در زمینه Compressed Sensing سمینار داد. ضمن صحبتش یک فرمول را نشان داد. خیلی شبیه فرمول‏های MDL بود. من بهش گفتم شاید این اثبات تئوری اطلاعاتی هم داشته باشد. گفت نه به این سادگی نیست. اما دیشب دائم تو ذهنم باهاش بازی می‏کردم .... یک کسر را معکوس کردم و پشت لگاریتم‏ش منفی گذاشتم .... یه n ضرب و یکی تقسیم کردم .... یه اسم جدید برای حاصل تقسیم گذاشتم .... یه تقریب زدم .... یه توجیه کردم .... و خیلی زیبا حل شد!


نظرات دیگران []


سربازی از نوع صاایران

سه شنبه 87 مرداد 22 ساعت 7:25 عصر
قرار شده برای سربازی یک پروژه برای صاایران انجام بدهم (همون طرح سربازی نخبگان). در هر صورت این خیلی عالیه. دفعه اول باهام تماس گرفتن گفتن بیا. 2 ساعت تو راه بودم وقتی رسیدم یک فرم یک صفحه‏ای جلوم گذاشتن و من هم مشخصات شناسنامه‏ایم رو نوشتم بعد گفتن «ممنون که تشریف آوردید» !!! امروز دوباره احضارم کرده بودن. یک ساعت و نیم تو راه بودم، وقتی رسیدم یک فرم سه صفحه‏ای جلوم گذاشتن و من پر کردم .... «ممنون که تشریف آوردید»‏ !!!!

نظرات دیگران []


ستارگان شریف

دوشنبه 87 مرداد 21 ساعت 9:44 عصر

در مقاله‏ای که در شماره اخیر مجله نیوزویک نوشته شده به مقایسه دانشگاه شریف با دانشگاه‏های آمریکا پرداخته شده. تیتر آن این است: « هاروارد را فراموش کنید .... یکی از بهترین دانشگاه‏ها در سطح لیسانس دنیا در ایران قرار دارد». البته این موضوع به بهانه سخنرانی رییس دانشگاه استنفورد بیان شده که در یک سخنرانی شریف رو در سطح لیسانس بهترین دانشگاه مهندسی دنیا خواند. حتما مقاله را بخوانید.


نظرات دیگران []


استرس

یکشنبه 87 مرداد 20 ساعت 8:4 عصر

دکتر گفت نتایج آزمایشم چیز مهمی نیست، احتمالا استرس زیادی به خودم وارد می‏کنم. تو راه برگشتن به این موضوع فکر کردم و کلی تعجب کردم وقتی دیدم جوابش خیلی ساده است. من سر ارائه اندازه‏گیری خیلی به خودم فشار آوردم و احتمالا همین سیستم‏م رو از کار انداخته. زمانی که دکتر زاهدی به من پیشنهاد داد این درس رو ارائه کنم تلاش زیادی رو شروع کردم تا در این درس ظرف مدت کم حدودا یک ماهه متبحر بشم. بقیه کارهام تحت‏الشعاع اون قرار گرفت. مخصوصا که اندازه‏گیری یک درس الکترونیکی بود و تخصص اصلی من نبود. البته اوایلش خیلی فشار روم زیاد نبود اما وقتی ثبت‏نام شروع شد استقبال زیاد بچه‏ها از کلاس من یکدفعه بار مسئولیتم رو سنگین کرد. مخصوصا که بخاطر بچه‏ها چند بار به آموزش نامه نوشتم و درخواست افزایش ظرفیت دادم، کاری که برای یک استاد تازه‏کار خیلی مودبانه محسوب نمیشه ..... استقبال زیاد بچه‏ها همچنین باعث شد در برابر انتقادات بعدی‏شان از روند کلاس خیلی آسیب‏پذیر بشوم. خلاصه وسواس ذاتی من هم به این عوامل اضافه شد تا استرسی بیش از حد تحملم بهم وارد بشه و روی جسمم اثر بذاره. البته من واقعا از تدریس لذت بردم و برای اولین بار در آمار و احتمال و اندازه‏گیری فهمیدم چقدر به این کار علاقه دارم. دوستان زیادی پیدا کردم، بچه‏هایی که هر وقت می‏بینمشون خستگی از تنم بیرون میره.


نظرات دیگران []


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]