سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

خبرهای خوب

شنبه 87 مرداد 19 ساعت 7:21 عصر

به سلامتی دو تا از رفقا بزودی سر و سامان می‏گیرند و خیلی هم عجله دارند! یکی‏شون تا چند روز دیگه همه موانع رو پشت سر خواهد گذاشت و اون یکی هم هنوز هیچی نشده میگه «ازدواج کردیم»! طوری که هر دفعه باید دوباره ازش بپرسیم «ازدواج کردی یا قراره بکنی؟» و جواب بده که «منظورم همون بود» .... آهان!


نظرات دیگران []


بیماری

پنج شنبه 87 مرداد 17 ساعت 6:29 عصر

تقریبا از اسفند پارسال بیماری عجیبی جسمم را بشدت تحت تاثیر قرار داده است. علائمش ضعف شدید، کاهش فشار خون، خستگی، کاهش وزن و از دست دادن اعتماد بنفس است. تا حدی که بعضی جلسات کلاس اندازه‏گری را با سرمی که قبل از کلاس میزدم می‏توانستم به پایان ببرم. آن وقت دکتر برایم آزمایش داد و تقریبا چیز مهمی در آزمایشاتم مشاهده نشد. اخیرا دوباره به پزشک مراجعه کردم و آزمایش جدیدی دادم. باز هم همه نتایج درست بود الا اینکه تعداد گلبول‏های سفید خونم از حد مجاز پایین‏تر رفته است. دست کم حالا بیماری یک نشانه غیر از اظهار خودم ایجاد کرده است بنابراین دکتر دیگر نمی‏تواند بگوید مشکل روحی است. در هر صورت من برای مبارزه با این بیماری در وضعیت خوبی هستم چون ایمانم به خدا قوی است.


نظرات دیگران []


پوووووووول

چهارشنبه 87 مرداد 16 ساعت 7:10 عصر

خبر مهم امروز این بود که یک آقایی که دوست دکتر نوری مقدم بوده آمد با دکتر مروستی صحبت کرد و از آنجا که پول زیادی داشت و آدم خیری هم بود تصمیم گرفت یک میلیارد تومن برای ساخت ساختمان پژوهشکده مخابرات نظری در قسمت پشتی دانشکده عمران بدهد. بنابراین بنظر می‏رسد مروستی بالاخره به آرزوی دیرینه‏آش برای تاسیس این پژوهشکده رسیده است ..... تبریک! ..... شیرینی !!


نظرات دیگران []


شیرینی

سه شنبه 87 مرداد 15 ساعت 7:18 عصر
خبر مهم امروز این بود که مقاله‏ای که بعد از عید فرستاده بودم برای چاپ در مجله پردازش سیگنال پذیرفته شد، البته با 30-40 تا اصلاح کوچیک و بزرگ که باید انجام بدهم! هر کی شیرینی می‏خواد فردا حوالی 10 و 11 بیاد برق 4 کلاس جبر خطی احتمالا شیرینی بدم :)

نظرات دیگران []


توصیه دکتر مروستی

دوشنبه 87 مرداد 14 ساعت 8:22 عصر

امروز خیلی احساس سبکی می‏کردم و سرخوش بودم بقولی .... دکتر مروستی هم که همیشه چنین حالی داره ..... نهارم رو که خوردم پایین سلف دکتر مروستی با دکتر نوری مقدم (مدرس جبر خطی) رو دیدم ..... مروستی: «سلام. نهار خوردی؟» .... من: «بله خوردم» .... «ماهی خوردی؟ :) » .... «البته استاد ماهی هم داشت ولی من همون استانبولی رو خوردم» ..... «چرا ماهی که کلسترول نداره بهتره » ..... « البته استاد من مشکل چاقی و چربی و اینا ندارم. توی 3-4 ماه اخیر تازه 1 کیلو هم کم کرده‏ام :) بنابراین هر چی دلم بخواد می‏خورم!» ..... « ا ؟ استرس داری؟ » .... «استرس هم داریم :) » .... «استرس کاری داری یا درونی؟» ..... « هم کاری دارم هم درونی!» .... «خوب! من البته عکس اینو به چند وقت پیش به اخایی گفتم ولی شما بنظرم جور کن هر چه زودتر ازدواج کنی :) ... چون وقتی زن بگیری بلایی سرت میاره :) » .... « بله، که بقیه مشکلاتم رو فراموش کنم!».


نظرات دیگران []


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]