سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

نایبی

شنبه 87 آذر 30 ساعت 7:13 عصر
امروز از نایبی امضا می‏خواستم، بعد ازینکه تلفناش تموم شد امضا کرد و پرسید کی دفاع میکنی؟ گفتم اگه همه چیز مرتب باشه اوایل تابستون. بعد رفتم بیرون. یادم اومد که موضوع جبر خطی رو هم بهش بگم. برگشتم گفتم استاد جبر خطی رو دادن به یکی دیگه، کی؟ یه استاد جدید کنترل، خب استادای خودمون در اولویت هستن. بعدش گفت که من هم زمانی که پیشنهاد آمار و احتمال رو دادم همین طور شد. گفتن پیشنهادت خیلی عالیه ولی میدیمش به یکی دیگه! خوشحال شدم گفتم پس هنوز امید هست ..... مسبوق به سابقه است :)

نظرات دیگران []


جلسه

چهارشنبه 87 آذر 27 ساعت 10:5 صبح
بطور کلی روزایی که جلسه مدرسین مبانی برگزار میشه من اینقدر بهم استرس وارد میشه که دیگه اون روز کار خاصی نمی‏تونم انجام بدم. بگذریم ازینکه جلسه دیروز خیلی جدی‏تر هم بود و مسئولین آموزش هم بودن و قرار بود درباره سیلابس ترم آینده تصمیم‏گیری بشه. طبق معمول هم من باید به سوالات زیادی جواب می‏دادم چون خیلی وقتا مجبور میشم تصمیمات زیادی رو شخصا بگیرم بنابراین بعدش باید حساب پس بدم ..... بعد از ظهر هم اعتراض مبانی بود. واقعا دلم برای بچه‏ها سوخت. بعضیاشون 3 ساعت پشت در اتاق من سر پا وایساده بودن و تازه وقتی هم که اومدن تو نتونستن نمره‏ای بگیرن. دیگه اواخرش داشتم یواش یواش به این فکر می‏افتادم که از تو جیبم یه دستمال دربیارم شروع کنم زار زدن به حال بچه‏ها :(  مخصوصا به این دلیل که تو جلسه تصویب کرده بودن که میانگین رو خیلی بالا نبریم.

نظرات دیگران []


افسرده

دوشنبه 87 آذر 25 ساعت 5:48 عصر
امروز سر کلاس مبانی بچه‏ها انرژی‏شون به صفر میل می‏کرد. از زمانی که نمرات با میانگین 8.9 و انحراف استاندارد 3.5 اعلام شده دیگه بچه‏ها انگیزه‏هاشون رو از دست دادن. با اینکه مبحث جالبی رو تدریس می‏کردم ولی اکثریت علاقه‏ زیادی نشون نمی‏دادن. بهشون قول دادم که شنبه وقتی نتایج نمودار خوردن نمرات اعلام میشه خوشحال بشن.

نظرات دیگران []


جلسه با وبلاگ‏نویسان

جمعه 87 آذر 22 ساعت 11:23 صبح
دیروز چند تا از وبلاگ نویسای قدیمی قرار گذاشته بودن همدیگه رو ببینیم. مسیح بود و بذرافکن و آقای دژاکام و چند نفر دیگه. خیلی دوست داشتم بعد از سالها که گاه و بیگاه توی وب کار همدیگه رو میدیدیم یا با هم دعوا میکردیم دوستان رو از نزدیک ببینم. مسیح پیشنهاد داد یه «دار و دسته» وبلاگی یا همون حلقه راه بندازیم. در واقع یجور اتحاد اینترنتی با هویت واحد. صالح هم هست. جلسه تو مرکز اسناد محل کار بذرافکن بود و خیلی خوش گذشت. مخصوصا یکی از بچه‏ها که آخر خنده بود. تعریف می‏کرد که چند روز پیش یه جایی تجمع بوده. به ایشون هم پیامک میزنن که بیا. آدرس رو پیدا نمیکرده، بعد یدفه میبینه ماشین‏های پلیس یه گوشه‏ای وایسادن و حالت آماده باش دارن. میره میپرسه «آقا به من اس‏ام‏اس زدن که فلان خیابون تجمعه، اما من هر چی میگردم پیداش نمی‏کنم. شما میدونین کجاس؟» بعد سردار مورد نظر به ایشون فرموده «عزیزم اون تجمعی که صحبتش رو میکنی غیرقانونیه، همین نزدیکام هست، فعلا شما بفرما داخل مینی‏بوس ...» خلاصه رفیق ما هرچی اصرار کرده که «آقا من نمی‏دونستم غیرقانونیه، حالا که شما میگی خوب ما شرکت نمی‏کنیم، ما رو ول کن بریم، تو رو خدا» یارو هم زیر بار برو نبوده. خلاصه تو بازداشت بوده تا تجمع تموم شده ولش کردن :) ..... البته باز جای شکرش باقیه که باتوم نخورده چون خیلی درد داره. من یبار توی یه تجمعی که اتفاقا قانونی هم بود خوردم بد چیزی بود. سربازا دوره‏مون کرده بودن و ما هم اصلا حواسمون نبود که ریزریز دارن پشت‏مون رو میبندن .... خلاصه چشمتون روز بد نبینه. یدفه حمله کردن حالا نزن کی بزن ....

نظرات دیگران []


جبر خطی

چهارشنبه 87 آذر 20 ساعت 5:7 عصر
امروز از دکتر زاهدی درباره جبر خطی سوال کردم. گفت که گروه کنترل تصمیم گرفته این درس رو به یکی از اعضای خودش بسپاره برای تدریس. واقعا این تنها چیزی بود که انتظارش رو نداشتم. فکر می‏کردم ممکنه اصلا با ارائه این درس در دانشکده موافقت نشه. اما اینکه کس دیگه‏ای ارائه بده ... اگه خودم بودم چنین چیزی رو قبول نمی‏کردم. حتی فکر می‏کنم زیاد بازتاب خوبی هم نداشته باشه. کار قشنگی نبود، لااقل باید همون موقع به من خبر میدادن که اینقدر تو فکر و خیالات خودم نباشم. البته حالا مهم هم نیست من کلی بارم سبک شد، برمی‏گردم روی تز خودم و پروژه سربازیم، یه وقتی رو هم برای کارای فوق برنامه خالی می‏کنم. البته برنامه‏م این بود که بزودی برای عضویت در هیات علمی درخواست بدم که با این وضع فعلا عقبش میندازم تا زمانی که وضعیت مقالاتم بهتر بشه. باید به فکر دانشگاه‏های دیگه هم باشم. در کل البته به نفع بچه‏ها شد که جبر خطی به دانشکده خودمون اومد حالا تعداد بیشتری اونو میگیرن و با کیفیت بالاتری تدریس خواهد شد. همیشه فکر می‏کنم اگه کاری بکنم که به نفع جمع باشه، حتی اگر سودی هم به خودم نرسه نهایتا به نفع خودم هم هست.

نظرات دیگران []


   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]