هر کاری سه مرحله داره. مثلا وقتی شما وارد دانشگاه میشید. سال اول دیگه همه بهتون میگن مهندس و کلی همه چیز براتون تازگی داره. پس خیلی خوشحالین و مغرور، به خودتون افتخار میکنین. ممکنه اگه خیلی جوگیر باشین این موضوع تا اوایل سال دوم هم برسه :) از اون طرف سال آخر دیگه دارین تموم میکنین و کمکم سایه محوی از درآمد، ازدواج، خارج، شرکت و هر چیز دیگهای پیش چشمتون مجسم میشه. بنابراین از نتیجه زحمتتون راضی هستین و همینطور احساس آرامش و راحتی میکنین از گذروندن یک دوره سخت. اما این وسط بین این دو دوره یعنی سال 2 و 3 بخش سخت کاره. نه دیگه چیزی براتون تازگی داره نه به این زودیا قراره به جایی برسین. گردنه همین جاست. همین تقسیم بندی رو برای یک ترم هم میشه داشت. بنابراین الان که وسط ترم هستیم طبیعیه بچهها و استادا خسته باشن.
نظرات دیگران []
من اینجا یکی از شبیهسازیهای مقاله رو آوردهام که شما هم ببینید بگید واقعا چنین مقالهای حقش بود ریجکت بشه؟ توی این شکل، دایرهها نتایج حاصل از شبیهسازی هستند. یعنی نتایج تجربی نشاندهنده احتمال خطای روش MDL . هدف 5-6 مقالهای که از 23 سال پیش تا حالا در این زمینه داده شده این بوده که رابطهای ریاضی پیدا کنن که این دایرهها رو در تمام حالات ممکن بدرستی تخمین بزنه. خط چین پایینی که خیلی پرته کار 1986 ونگ-کاوه هستش که یک سال بعد با شرمندگی پس گرفتنش. خطچین بالایی کار 2002 فیشلر هستش و بعلاوهها کار ماست. اگر بخواهیم فاصله افقی حساب کنیم کار ونگ-کاوه حدود 2 دسیبل فاصله داره، کار فیشلر حدود 1 دسیبل و کار ما در حد صدم دسیبل. دیگه چی میخوان؟ اصلا چطور روشون شد اینو ریجکت کنن؟ مخصوصا اون داور شماره 3 :(
نظرات دیگران []
تو اسلام یه دستوراتی هست که همیشه وقتی تو حدیثها میخوندم تعجب میکردم. مثلا میگه کسی که هر شب قبل از خواب عملکرد اون روزش رو محاسبه نکنه کلا شیعه ما نیست ..... یادتون هست چند ماه پیش یه سری مشکلات جسمی ضعف و سرگیجه پیدا کرده بودم؟ بالاخره معلوم شد حق با دکترا بود که میگفتن علت روحی - روانی داره. یه مدتیه برنامهای رو شروع کردم. شبها وقتی کارم تموم میشه چشمام رو میبندم و ذهنم رو آزاد میکنم. بعضی وقتا البته چون من خوابم اتوماته در جا خوابم میبره! ولی اگه زنده بمونم به خیالم اجازه میدم اتفاقات روز رو مرور کنه، به هر جایی توی شهر و دانشگاه که دوست داره سر بزنه، با هر کسی دلش میخواد صحبت کنه، هر چی دلش میخواد بگه و هر کاری دلش میخواد بکنه .... مثل یه جور رویا دیدن میمونه. انگار اینقدر توش عمیق میشم که چند لحظه خوابم میبره. بعد یدفعه بیدار میشم و چیزایی رو که در خیالم بوده یادداشت میکنم. اینجوری آدم حرفای خودش رو میفهمه، آرزوهای پنهانی خودش رو درک میکنه، تصویری که از زندگیش در عمق دلش داره رو میبینه. چیزای خیلی مهمی درباره خودم میفهمم. میفهمم چرا در زندگی دچار مشکلات مختلف میشم، چرا در درونم با خودم مشکل دارم. خیلی جالبه وقتی این کار تموم میشه چنان احساس آزادی میکنم که سابقه نداشته، احساس ضعفم هم خیلی با این کار کاهش پیدا کرده. از «کارن هورنای» یاد گرفتم، بهش میگن «تداعی آزاد» یا «خودکاوی»، من بهش میگم «خودشناسی».
نظرات دیگران []
بالاخره بعد از یک هفته از ریجکت شدن مقالهم کمکم دارم از حالت خراب بودن بیرون میام. دیروز شروع کردم به نوشتن پاسخ به داوران و اعمال اصلاحاتی که خواستهاند در مقاله. بخش اول پاسخم که پاسخ عمومی است رو به بیان بیپرده اشتباهات کارهای گذشتگان و آنچه که قاطعانه معتقدم «عددسازی» در یکی ازین مقالات است اختصاص دادهام. همچنین امتناع دیگر مقالات از ارائه مقایسه نتایج تئوری با شبیهسازی را افشا کردهام و بطور غیرمستقیم مجله پردازش سیگنال رو به چاپ 3 مقاله اشتباه متهم کردهام. بطور ضمنی پیشنهاد من این است که من از پیگیری رسمی این اشتباهات مجله صرفنظر می کنم بشرط اینکه مقاله من که اصلاح این اشتباهات محسوب میشود به چاپ برسد. همچنین حمله شدیدی به داور شماره 3 کردهام که بدون حتی یک کلمه توضیح مقاله را بطور کامل ریجکت کرده است. الان احساس میکنم موضعم به اندازه کافی قوی هست که قابل دفاع باشد. به هر حال پای خیلیها توی چاپ این مقالات اشتباهی و ساختگی گیره.
نظرات دیگران []
نمیدونم مال پاییزه یا شرایط فعلیم. اما یکمی آزاد شدم، از مد کار کردن بیرون اومدم. از صبح تا شب کار میکردم و دیروقت میرفتم خونه و میخوابیدم و دوباره روز از نو. دلم میخواد بشینم یکم فکر کنم، برم شاهعبدالعظیم، نگاه کنم ببینم دارم به کجا میرم، از زندگی چی میخوام، شاید باید سطح خواستههام رو پایین بیارم، شاید باید دفاعم رو عقب بندازم، باید از همه چیز دل بکنم و یه بار دیگه فقط به کار کردن فکر کنم نه به چیزی که در ازاش بدست میارم، نه به نتیجه ...
نظرات دیگران []