سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

دکتر خلج

یکشنبه 87 شهریور 17 ساعت 5:21 عصر
چند روز پیش دکتر مروستی برایم ایمیلی فرستاد که در آن دکتر خلج چند رفرنس جدید برای گنجاندن در مقاله پیشنهاد داده بود. من هم در پاسخ نوشتم که این فرصت خوبی برای همکاری با دکتر خلج هستش. دکتر مروستی هم برداشت به دکتر خلج ایمیل زد که فرزان مایله با شما همکاری بیشتری داشته باشه و ایشون هم گفت که خوبه و فعلا میتونه همون رفرنس‏ها رو بخونه تا بعد! ..... در حالی که من اصلا منظورم این نبود :(

نظرات دیگران []


به یاد سعید

جمعه 87 شهریور 15 ساعت 4:57 عصر
اوایل خیلی به من احترام میذاشت. تا من میومدم باهاش خودمونی صحبت کنم ناراحت میشد می‏گفت «شما آسیستان آمار و احتمال ما بودینا!». مربوط به زمان فوق لیسانس من میشد. دیروز که بارون میومد یادش افتادم، تنهایی رفته بود مسافرت شیراز، هتل گرفته بود و وقتی بارون گرفته بود رفته بود زیر بارون و لابد دستاش رو هم باز کرده بود و اینا .... وقتی برام تعریف می‏کرد با خودم گفتم پسرک عاشق شده! . زمانی که نظام وظیفه نامه زده بود به دانشگاه که تحصیل من غیرقانونیه و باید خودم رو به نظام وظیفه معرفی کنم خیلی شکسته شده بودم. یه روز پای پنجره وایساده بودیم و من داشتم حرف میزدم که یدفه عصبانی شد و با تندی به من گفت «بابا تو ام طوری حرف میزنی انگار دنیا تموم شده!» .... من اقلا چند سالی ازش بزرگتر بودم و از برخوردش ناراحت شدم ... با نرمی گفتم «ببین، پرمون مشکل منو حل کرده، همینطوری کلی دارم اینا رو میگم » . اواخر زیاد صحبت نمی‏کرد. دیگه به ریسرچ اهمیت نمی‏داد همش زبان می‏خوند. من می‏فهمیدم که رفتنی شده، از همه پنهان می‏کرد. دو روز قبل از رفتن گفت من دارم میرم خارج .....

نظرات دیگران []


زیگی

پنج شنبه 87 شهریور 14 ساعت 4:7 عصر
پریروز بود که مقاله اصلاح شده را برای مجله پردازش سیگنال فرستادم. سریع رفتم فرم کپی‏رایت رو هم پر کردم اسکن کردم فرستادم. بعد یه ایمیل اتوماتیک اومد که زیگی مرخصیه و تا دو روز دیگه هم برنمی‏گرده (زیگی کووالسکی منشی مجله‏س). البته من عجله‏ای نداشتم. عصر رفتم خونه دوباره ایمیلم رو باز کردم دیدم آندریاس یاکوبسون (ادیتور مقاله من) ایمیل زده که مقاله‏ت پذیرفته شد!!!! قدیما بازخوانی مجدد مقاله اصلاح شده 6 ماه طول می‏کشید حالا ظرف چند ساعت انجامش دادن! خلاصه پرونده مقاله اولی بسته شد.

نظرات دیگران []


جلسه با دکتر زاهدی

چهارشنبه 87 شهریور 13 ساعت 5:5 عصر
امروز بالاخره جلسه هماهنگی ارائه درس مبانی برق برگزار شد. برای 10 گروه مبانی 20 نفر داوطلب شدن و از بین اونا باید انتخاب انجام بشه. جالب این بود که توی جلسه همه مخالف و حتی میشه گفت ناراحت بودن ازینکه مجبورن مبانی ارائه بدن. من تنها کسی بودم که دفاع کردم. تجربه من در تدریس خیلی عالی بود و با اینکه کار بسیار دشواری بود اما به زحمتش می‏ارزید. من تا پارسال همیشه حرفم این بود که علاقه‏ای به استاد شدن ندارم و دوست دارم کار پژوهشی بکنم در آینده. اما بعد از آمار و احتمال و مخصوصا اندازه‏گیری علاقه شدیدی به تدریس پیدا کردم. گاهی فکر می‏کنم بهترین لحظات زندگی‏م رو با دانشجوهام گذروندم.

نظرات دیگران []


سوغات فرنگ

سه شنبه 87 شهریور 12 ساعت 4:50 عصر
علی چند روز پیش از سوییس برگشت و سوغاتی یه کاکائوی اصل سوییسی برای من آورده بود. اونجا مقاله‏ش خیلی مورد استقبال قرار گرفته و بین حدود 1000 مقاله جزء 10 کاندیدای بهترین مقاله شناخته شده. بارنی و بقیه طراز اول‏های این فیلد هم کلی تحویلش گرفتن و ازش خواستن که باهاشون کار کنه و حتی قراره مسایل حل نشده‏شون رو براش بفرستن!! کلا از موفقیت‏های علی خیلی خوشحالم همیشه برای هم کار کردیم بدون چشمداشت و اون حالا هم تو کار علمی پیشرفت خوبی کرده هم داره ازدواج میکنه و هم داره قراردادهای بزرگی تو صنعت بدست میاره امیدوارم استاد هم بشه تا دیگه چیزی کم نداشته باشه :) اما یه خبر بد این بود که ظاهرا یاسر کرسی استادیش با مخالفت‏هایی روبرو شده :(

نظرات دیگران []


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]