سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

توصیه دکتر مروستی

دوشنبه 87 مرداد 14 ساعت 8:22 عصر

امروز خیلی احساس سبکی می‏کردم و سرخوش بودم بقولی .... دکتر مروستی هم که همیشه چنین حالی داره ..... نهارم رو که خوردم پایین سلف دکتر مروستی با دکتر نوری مقدم (مدرس جبر خطی) رو دیدم ..... مروستی: «سلام. نهار خوردی؟» .... من: «بله خوردم» .... «ماهی خوردی؟ :) » .... «البته استاد ماهی هم داشت ولی من همون استانبولی رو خوردم» ..... «چرا ماهی که کلسترول نداره بهتره » ..... « البته استاد من مشکل چاقی و چربی و اینا ندارم. توی 3-4 ماه اخیر تازه 1 کیلو هم کم کرده‏ام :) بنابراین هر چی دلم بخواد می‏خورم!» ..... « ا ؟ استرس داری؟ » .... «استرس هم داریم :) » .... «استرس کاری داری یا درونی؟» ..... « هم کاری دارم هم درونی!» .... «خوب! من البته عکس اینو به چند وقت پیش به اخایی گفتم ولی شما بنظرم جور کن هر چه زودتر ازدواج کنی :) ... چون وقتی زن بگیری بلایی سرت میاره :) » .... « بله، که بقیه مشکلاتم رو فراموش کنم!».


نظرات دیگران []


ضرب شست اول

یکشنبه 87 مرداد 13 ساعت 8:29 عصر

پروفسور وروبیوف: « فرزان عزیز ..... یکی از داوران مقاله تو به من اطلاع داده است که اشکالی در بعضی از شبیه‏سازی‏های تو بر مبنای فایل‏های شبیه‏سازی که برای ما فرستاده‏ای وجود دارد ..... در این مقاله ارجاعات سنگینی (متواتری) به رفرنس شماره 23 (فیشلر) وجود دارد .... به معادله شماره 68 مقاله‏ات نگاه کن (معادله‏ای از فیشلر که ادعای غلط بودن آن را کرده‏ام) .... اگر تعداد منابع را 2 فرض کنی عبارت پنالتی برابر 3-2L خواهد بود اما در خط 94 برنامه شبیه‏سازی شما یک عبارت اضافی 2L هم وجود دارد ...... لطفا به من اطلاع بده که مقاله‏ات را پس می‏گیری یا با همین وضع ادامه می‏دهی؟»

« پروفسور فیشلر عزیز ...... از تذکری که دادید سپاسگزارم .... من اشکال فوق را در شبیه‏ سازی‏هایم تصحیح کردم و مشاهده کردم که در اثر آن روش مرجع 23 بسیار بهبود یافت با این حال اگر چه از روش ونگ-کاوه بهتر عمل می‏کند اما هنوز فاصله زیادی با مقدار واقعی محاسبه شده در شبیه سازی دارد (در حالی که روش ما دقیقا روی مقادیر حقیقی قرار دارد) ...... بنابراین من مقاله‏ام را پس می‏گیرم، نمودارهای احتمال خطا را اصلاح می‏کنم و نتیجه‏گیری‏های بخش شبیه سازی را بازنویسی می‏کنم و طی چند روز آینده مجددا ارسال خواهم کرد ..... ».


نظرات دیگران []


اونی که افتاد

شنبه 87 مرداد 12 ساعت 8:30 عصر

اولش تصور می‏کردم حدود 6 نفر را انداخته‏ام. اما وقتی شروع به وارد کردن نمرات کردم فقط یکی‏شان بود که هنوز توی لیست بود. نمره‏اش 1.6 شده بود. وقتی وارد کردن نمره‏ها تمام شد از سایت بیرون آمدم و مشغول شستن دست‏هایم شدم ... همینطور که به آب زلالی که از شیر می‏آمد نگاه می‏کردم ناخودآگاه یاد خانم دکتر کسایی افتادم. اوایل فوق با ایشان درس پردازش تصویر گرفته بودم .....نزدیک یک سال برایش کار تحقیقاتی انجام داده بودم و قرار بود بجای پروژه درسم محسوب شود. بدلیل اختلافی که با ایشان پیدا کرده بودم سر امتحان فاینال شرکت نکردم. ایشان هم به من نمره 3 داد یعنی پروژه‏ام را کلا به حساب نیاورد شاید بخاطر اینکه گزارش نداده بودم.

یکدفعه این جمله توی سرم پیچید که «تو که می‏خواستی این بنده خدا رو بندازی چرا با 1.6 انداختی؟؟؟؟؟؟؟؟ » . با عجله به سایت برگشتم و نمره را به 9.9 تغییر دادم.


نظرات دیگران []


یاد خدا

جمعه 87 مرداد 11 ساعت 5:55 عصر

از وقتی حس کردم قلبم نرم شده است فهمیدم که رمضان نزدیک است. تازگی گاهی دلم روشن می‏شود و جرقه‏آی ناشی از یک کار خوب برای چند ساعتی قلبم را آرام می‏کند تا دوباره به روزمرگی و سرسختی بازگردد. سال‏های قبل چه قلب سنگی‏ای داشتم و بقول خدا «سنگ بهتر است .... چرا که برخی سنگ‏ها شکافته می‏شوند تا از میان‏شان آبی بجوشد .... و برخی از خشیت خدا فرومی‏افتند» .... اما دل من نه هرگز می‏گریست نه هرگز از مرکب مرصع تصوری‏اش پایین می‏آمد .... آرامش و تازگی‏ای که در سیمای روحم حس می‏کنم مرا به انتظار می‏کشاند برای ماه خدا .... البته شاید هم از بوی ابوالفضل باشد که گویی این روزها روز تولد اوست ، او که امیر ایثار بود، جنگاوری که نجنگید .... سقایی که خود تشنه جان داد، قهرمانی که برای سیراب کردن کودکان حسین ع جان داد.


نظرات دیگران []


خوابنما

پنج شنبه 87 مرداد 10 ساعت 6:53 عصر

یکی دو هفته‏ای است یک ایده را شروع کرده‏آم به بررسی. یک نوع جدید MDL معروف به یک بخشی بجای نوع قدیمی دو بخشی. وقتی فکرش رو می‏کردم مهران مدیری رو توی ذهنم تجسم می‏کردم که میگه «یعنی تو می‏خوای از رادیکال دترمینان ماتریس اطلاعات فیشر پارامترهای توزیع داده‏ها ..... انتگرال بگیری؟؟؟؟ اونم روی تمام فضای پارامتر؟ » .... ظرف یک هفته ماتریس اطلاعات را محاسبه کردم، خیلی خوب و قطری از آب دراومد. در میان تعجب خودم دیشب قبل ازینکه بخوابم ازش دترمینان هم گرفتم. در حالی که به خودم هشدارهای شدیدی میدادم که «هنوز مسواک نزدی» خوابم برد ، شب فقط توانستم یک بار کمی بیدار شوم یقه‏ام را چک کنم ببینم تی‏شرت تنم است یا زیرپیراهنی و وقتی از تیشرت مطمئن شدم دوباره تسلیم خواب شدم، یکی یکی بچه‏های 85 ای رو تو خواب باهاشون صحبت کردم و همچین که بیدار شدم انگار مغزم بهش شوک داده باشن مثل چرخ گوشت راه افتاد .... هنوز نماز صبحم را شروع نکرده بودم که یکی یکی عبارت‏های دترمینان رو از زیر رادیکال بیرون کشیده بود ....


نظرات دیگران []


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]