سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

ضرب العجل دکتر عارف

جمعه 87 مرداد 4 ساعت 6:13 عصر

استاد آدم وقتی یک کلمه بگوید آدم چند سالی باید باهاش کلنجار بره تا حل بشه! وقتی کارهای جدیدم رو برای دکتر عارف گفتم گفت نرو دنبالش فایده‏ای نداره، مبحث جالبیه توش غرق میشی میبینی 4 ماه گذشت و هیچی دستت رو نگرفت! الان این 4 ماه دکتر عارف جلوی چشم منه .... تمام ناراحتیم اینه که زیر 4 ماه جواب بگیرم. در حالی که قبلا حتی برای یکی از کارهام 1 سال وقت گذاشتم.

شما ازین همه تخصصی نویسی خسته نشدید؟ وبلاگ‏های شاگردام رو می‏خوندم منم هوایی شدم. چند شب پیش خواب قشنگی دیدم .... خواب دیدم پیامبر آمد به سمتم .... لباس سفید کامل به تن داشت و مرا در آغوش گرفت .... من یادم بود که پیامبر وقتی دست می‏داد تا زمانی که طرفش دستش رو ول نمی‏کرد رها نمی‏کرد ..... من هم آغوشش رو رها نکردم .... اون هم رها نکرد .... هر چی فکر کردم من هیچ کار خوبی نکرده بودم که بخاطرش چنین خوابی دیده باشم .... فقط برای من یک علامت سوال ماند.


نظرات دیگران []


ده رقمی

چهارشنبه 87 مرداد 2 ساعت 7:3 عصر
دیروز عصر رفتم سینما فیلم «ده رقمی». تعجبم ازین بود که سالن سینما تقریبا پر بود. فیلم سالمی بود با بازیگران تلویزیونی و موضوعی کمدی. مخصوصا که وسطش برق رفت و ده دقیقه سالن کاملا تاریک بود و ملت هم مشغول جیغ و داد کردن! همه موبایل‏ها را روشن کرده بودند تا سالن روشن بشود.

نظرات دیگران []


تبلیغاتچی

دوشنبه 87 تیر 31 ساعت 7:48 عصر

این روزها تبدیل به یک مبلغ پرحرارت برای MDL شده‏ام. احسان و سبط را که مدت‏هاست قانع کرده‏ام که در این زمینه کار کنند. اخیرا با محمود هم صحبت کردم و امروز هم نوبت آرش بود. چون موضوعش تازگی دارد و در درس‏ها مخصوصا در تئوری آشکارسازی مطرح نمی‏شود بچه‏ها مجذوب آن می‏شوند. دکتر مروستی هم خواسته یک بخش کوتاه راجع به MDL در مقاله‏ای که در حال نوشتن آن هستند بنویسم. یک زمانی (پارسال) من را به اسم آقای کرامر-رائو می‏شناختند چون عادت داشتم با هر مساله‏ای مواجه می‏شدم باند پایین خطای تخمین پارامتر موسوم به کرامر-رائو را در آن حساب کنم. حالا احتمالا باید اسم جدیدی برایم انتخاب کنند.


نظرات دیگران []


گفتگو با دکتر عارف

یکشنبه 87 تیر 30 ساعت 7:34 عصر
بالاخره دکتر عارف هم مقاله را خواند و تصحیحات لازم را در آن اعمال کرد. به ایشان درباره گفتگویم با فیشلر گفتم گفت که «بی‏خود گفته که یادش نیست»! ..... گفتم که به نفع فیشلر بود که با من وارد بحث می‏شد. آن وقت می‏توانستم دست‏کم بهش اجازه بدهم که اشتباهش را خودش اعلام کند. این‏طوری وقتی من فردا مقاله‏ام را ارسال کنم آبرویش به خطر می‏افتد. از فردا بمدت سه ماه نفس در سینه حبس است تا ببینیم چه می‏شود.

نظرات دیگران []


آمریکایی‏ها

شنبه 87 تیر 29 ساعت 8:24 عصر

برای بازگشایی دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران لحظه شماری می‏کنم. کارهای زیادی (یعنی در واقع یک کار مهم) با این دفتر دارم. قبلا مجبور بودم صبر کنم تا سربازی بروم و پاسپورت بگیرم و به دوبی معلوم نبود با چه بهانه‏ای سفر کنم و نمی‏شد خلاصه. اما اگر آنها به تهران بیایند من یک درخواست رسمی به وزارت خارجه آمریکا و وزارت امنیت داخلی‏شان خواهم داشت. سال‏هاست منتظر بوده‏ام.


نظرات دیگران []


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]