سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

تروریست

جمعه 87 تیر 14 ساعت 5:45 عصر

تقریبا یک ماه مانده بود تا زمانی که باید از آمریکا برمی‏گشتم. مطابق معمولی که گاهی در وبلاگم مطالب مذهبی می‏نوشتم مطلبی در تجلیل از یکی از شهدای جنگ تحمیلی نوشتم (در واقع از جایی کپی کردم!). دوستم محمد وقتی این متن را خواند کامنت تندی برایم گذاشت با اسم مستعار و به کاوه‏راد و دیگران هم اطلاع داد که فرزان می‏خواهد عملیات تروریستی انجام دهد! .... استاد محترم هم به «حراست» دانشگاه اطلاع داد. ایمیل‏های تهدیدآمیز از طرف استاد و متهم شدن به جاسوسی برای ایران پرده‏های آخر ماجرا بود. روز آخر وقتی این اتهامات را دریافت کردم و برای ایمنی بیشتر ایمیل استاد را فوروارد به همه کردم و ذیل آن برایش نوشتم که بله من جاسوس ایران بودم و فهمیدم هیچ چیز قابل توجهی در اینجا وجود ندارد حالا هم بلیط هواپیما توی جیبم است و (اگر چند روز دیگر هم دندان روی جگر بگذاری) به ایران برمی‏گردم تا اطلاعات فوق سری‏ام را به ایران برسانم. موقع برگشتن به خانه احتمال اینکه خودروی اف‏بی‏آی را منتظر خودم ببینم یا نبینم 50-50 بود .... با غم سنگینی از میان چمن‏ها به خانه نزدیک می‏شدم که یکدفعه یکی زد زیر خنده. محمد توی بالکن طبقه ایستاده بود .... «عجب داستانی براش سرهم کرده بودی!» ... بخیر گذشت.


نظرات دیگران []


یاد های پینگ بخیر

پنج شنبه 87 تیر 13 ساعت 7:48 عصر
امروز احساس آرامش و سربلندی کردم. فیشلر (نویسنده اول مقاله گروه اسراییلی) الان آدم بزرگی شده. چند سالی در پرینستون بوده و با وینسنت پور کار کرده. پور بهمراه کسام مصری دو نفر اصلی تئوری آشکارسازی هستند. امروز بالاخره توانستم بدون استناد به شبیه سازی‏ها و تنها با استدلال تئوری نشان بدهم که فیشلر اشتباهات دیگران را بنحو متفاوتی تکرار کرده. یاد های پینگ افتادم، دانشجوی دکترای چینی 30-35 ساله سیگاری که قدش بزحمت به 150 سانت می‏رسید و نگاه خشکی داشت و کم حرف بود، یک چینی نمونه در آزمایشگاه دکتر کاوه راد در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیای آمریکا. های پینگ وقتی کم‏کم با دوستم محمد صمیمی شد حقیقت وحشتناکی را برای او بازگو کرد، اینکه دانشجوی دکترای ارشد آزمایشگاه که بشدت تحت فشار برای اتمام دکتراست متوسل به عددسازی برای مقاله‏اش شده است .... محمد اشتباه بزرگ را به یکی از دوستانش در دانشگاه کارولینا انتقال داد که اون غیرمستقیم به کاوه راد ایمیل بزند .... عجب وضعی شده بود، کارد می‏زدی خونش در نمی‏اومد!

نظرات دیگران []


ریسک

سه شنبه 87 تیر 11 ساعت 7:51 عصر
امروز نوشتن مقاله‏ام به آخر رسید. بررسی بیشتری که روی کار اسراییلی‏ها انجام دادم نشان داد وضعشان حتی خرابتر از آن چیزی است که قبلا تصور می‏کردم. تازه این مقاله اصلی دکترای طرف است و اگر زیرآبش بخورد برایش گران تمام می‏شود. دیروز به یکی از رفقا گفتم که امیدم به پذیرفته شدن این مقاله کمرنگ شده چون علی‏رغم تلاشی که کردم دست آخر مجبور شدم ادعا کنم تا حالا همه کسانی که روی این مساله کار کرده‏اند اشتباهات فاحشی مرتکب شده‏اند و این تعداد مخالفین را بالا خواهد برد. با این حال یک قاعده مهم می‏گوید در زندگی نباید از ریسک‏های بزرگ ترسید چون حتی اگر شکست هم بخوری پیروزی .... چون جرات ریسک کردن را بدست آورده‏ای ..... تازه اصلا ممکن است شکست هم نخوری!

نظرات دیگران []


دوست قدیمی

یکشنبه 87 تیر 9 ساعت 8:10 عصر
امروز موقع بی‏برقی به یکی از دوستان قدیمی برخوردم. زمانی که من سال اول لیسانس بودم ایشان کنکور فوق قبول شده بود در زمینه الکترونیک و چند ماهی با هم در یک شرکت کار می‏کردیم. سال 77 بود. با هم زیاد صحبت می‏کردیم و مشورت. مخصوصا درباره خارج رفتن. من آن موقع هم مخالف شدید خارج رفتن بودم و اون مدافع سرسخت. یک روز جمله‏ای گفت که من هیچ وقت فراموش نکردم. گفت ببین مثل رفتن از روستا به شهر میمونه .... من خیلی ناراحت شدم که ایران را با روستا مقایسه کرده اما دیگر چیزی نگفتم. امروز پرسیدم کجایی گفت دانشگاه منیتوبای کانادا. یه مقدار کار کرده بود و دیر دکترا را شروع کرده بود و بنابراین هم‏رده هستیم الان. خیلی شکایت داشت که پروژه دکترا در زمینه الکترونیک مشکلات زیادی دارد و اینها. آرزو می‏کرد مخابرات خوانده بود.

نظرات دیگران []


زمان

شنبه 87 تیر 8 ساعت 8:16 عصر

در این چند روز در مسافرت اغلب اوقات بی‏کاری زیادی داشتم. شروع کردم به مطالعه کتاب جبر خطی فریدبرگ و حل مسایلش. نتیجه این شد که در آخر مسافرت تقریبا نیمی از این تکست درسی را خوانده بودم و کلی مساله هم حل کرده بودم که کمک مهمی برای ارائه این درس خواهد بود. یکبار هم زمانی که آمریکا بودم بجای وقت تلف کردن توی خونه مشغول خواندن از سر تا ته کتاب فرآیندهای تصادفی پاپولیس شدم. الان گاهی فکر می‏کنم بخش مهمی از تسلطم به آمار و احتمال مال همان روزهاست.


نظرات دیگران []


<   <<   26   27   28   29   30      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]