سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

در دانشگاه خواجه نصیر

پنج شنبه 87 تیر 27 ساعت 8:0 عصر
امروز با اینکه بین التعطیلین بود برای جلسه پیشنهاد پژوهشی یکی از دوستان به دانشگاه خواجه نصیر رفتم. موضوع بحث کدینگ بود و خانم دکتر نصیری از شریف هم بود. ایشان بسیار به مبحث مسلط بود اما متاسفانه برخی از استادان آنجا اطلاعات کمی داشتند. تنها کسی که واقعا حرف‏های رضا را فهمید خانم نصیری بود. نکته جالب دیگر این بود که ساعت 8 صبح پنجشنبه وسط تابستان تمام کلاس‏ها پر دانشجو بود! کلاس‏های 100 نفری. در حالی که شریف در تعطیلی مطلق بسر می‏برد.

نظرات دیگران []


همکاری

چهارشنبه 87 تیر 26 ساعت 5:43 عصر
چند روزی است با احسان کار مشترکی را در زمینه MDL شروع کرده‏ایم. علاقه زیادی برای کار در این زمینه دارد. زمانی که می‏خواست پروژه دکترایش را انتخاب کند من خیلی باهاش صحبت کردم که با هم روی پردازش آرایه‏ای کار کنیم. نهایتا چند ماه بعد استاد راهنمایش دکتر باستانی هم قبول کرد که احسان روی این موضوع کار کند. چون موضوعمان به هم نزدیک است خیلی می‏توانیم به هم کمک کنیم. دیروز با هم اثبات جمله اول MDL را بدست آوردیم، مرجع اصلی را پیدا کردیم و با بحثی که داشتیم بالاخره تا حدودی آنرا فهمیدیم.

نظرات دیگران []


فقر

دوشنبه 87 تیر 24 ساعت 10:31 عصر
یک دوره‏ای در آمریکا دچار بی‏پولی شده بودم. تازه وقتی پولم داشت ته می‏کشید شروع کردم به اشتباه کردن، جریمه شدن و خلاصه وضعیت سختی را تجربه کردم ..... چیزی که فهمیدم این بود که فقر از آن دسته اموری است که انسان آن را با قلب خود احساس می‏کند.

نظرات دیگران []


گمشده

شنبه 87 تیر 22 ساعت 9:23 صبح
احساس می‏کنم در زندگی‏ام به معنویت بیشتری نیاز دارم. از وقتی از آمریکا برگشته‏ام انگار خدا را فراموش کرده‏ام. آنجا که بودم تمام ایمانم را جمع کردم تا بتوانم بار دیگر به ایران بازگردم اما وقتی مبارزه به پایان رسید همه چیز فراموش شد. این بار تمام نیرویم صرف گرفتن دکترا شد. دوره دکترای برق شریف وضع بشدت نامطلوبی داشت. هیچ کس باور نداشت بدون کمک استادان غربی بتواند دکترایش را بگیرد. شکست‏های چند دانشجوی ارشد دکترا هم توی دل همه را خالی کرده بود. بعضی‏ها انصراف دادند و رفتند خارج، بعضی هم برای فرصت مطالعاتی به دستبوس استادان خارجی رفتند. وقتی می‏خواستم اولین مقاله‏ام را بفرستم یکی از استادها ازم خواست اسم یک استاد کانادایی را هم بالایش بنویسم. اعصابم بهم ریخت، گفتم اگر می‏خواستم زیر سایه آنها باشم که برنمی‏گشتم ایران.

نظرات دیگران []


خدمات

پنج شنبه 87 تیر 20 ساعت 7:49 عصر
در سازمان‏ها تا جایی که می‏توانید سعی کنید کارتان را خودتان انجام دهید. من نظافت اتاقم را خودم انجام می‏دهم وگرنه باید چند هفته صبر کنم تا خدماتی‏ها یک دستمال گردگیری به میزها بکشند. خودم هر هفته اتاقم را جارو می‏زنم وگرنه باید یک ماه صبر کنم تا اتاقم فقط چند روز تمیز بشود. لامپ‏های سوخته مهتابی را هم خودم عوض می‏کنم وگرنه دست‏کم 6 ماه باید با نور کم مطالعه کنم.

نظرات دیگران []


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]