سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

ریسک

سه شنبه 87 تیر 11 ساعت 7:51 عصر
امروز نوشتن مقاله‏ام به آخر رسید. بررسی بیشتری که روی کار اسراییلی‏ها انجام دادم نشان داد وضعشان حتی خرابتر از آن چیزی است که قبلا تصور می‏کردم. تازه این مقاله اصلی دکترای طرف است و اگر زیرآبش بخورد برایش گران تمام می‏شود. دیروز به یکی از رفقا گفتم که امیدم به پذیرفته شدن این مقاله کمرنگ شده چون علی‏رغم تلاشی که کردم دست آخر مجبور شدم ادعا کنم تا حالا همه کسانی که روی این مساله کار کرده‏اند اشتباهات فاحشی مرتکب شده‏اند و این تعداد مخالفین را بالا خواهد برد. با این حال یک قاعده مهم می‏گوید در زندگی نباید از ریسک‏های بزرگ ترسید چون حتی اگر شکست هم بخوری پیروزی .... چون جرات ریسک کردن را بدست آورده‏ای ..... تازه اصلا ممکن است شکست هم نخوری!

نظرات دیگران []


دوست قدیمی

یکشنبه 87 تیر 9 ساعت 8:10 عصر
امروز موقع بی‏برقی به یکی از دوستان قدیمی برخوردم. زمانی که من سال اول لیسانس بودم ایشان کنکور فوق قبول شده بود در زمینه الکترونیک و چند ماهی با هم در یک شرکت کار می‏کردیم. سال 77 بود. با هم زیاد صحبت می‏کردیم و مشورت. مخصوصا درباره خارج رفتن. من آن موقع هم مخالف شدید خارج رفتن بودم و اون مدافع سرسخت. یک روز جمله‏ای گفت که من هیچ وقت فراموش نکردم. گفت ببین مثل رفتن از روستا به شهر میمونه .... من خیلی ناراحت شدم که ایران را با روستا مقایسه کرده اما دیگر چیزی نگفتم. امروز پرسیدم کجایی گفت دانشگاه منیتوبای کانادا. یه مقدار کار کرده بود و دیر دکترا را شروع کرده بود و بنابراین هم‏رده هستیم الان. خیلی شکایت داشت که پروژه دکترا در زمینه الکترونیک مشکلات زیادی دارد و اینها. آرزو می‏کرد مخابرات خوانده بود.

نظرات دیگران []


زمان

شنبه 87 تیر 8 ساعت 8:16 عصر

در این چند روز در مسافرت اغلب اوقات بی‏کاری زیادی داشتم. شروع کردم به مطالعه کتاب جبر خطی فریدبرگ و حل مسایلش. نتیجه این شد که در آخر مسافرت تقریبا نیمی از این تکست درسی را خوانده بودم و کلی مساله هم حل کرده بودم که کمک مهمی برای ارائه این درس خواهد بود. یکبار هم زمانی که آمریکا بودم بجای وقت تلف کردن توی خونه مشغول خواندن از سر تا ته کتاب فرآیندهای تصادفی پاپولیس شدم. الان گاهی فکر می‏کنم بخش مهمی از تسلطم به آمار و احتمال مال همان روزهاست.


نظرات دیگران []


انعکاس

شنبه 87 تیر 1 ساعت 7:39 عصر

امروز رفتم سینما و فیلم «انعکاس» رو دیدم. از بس فیلم‏هایی که اخیرا دیده بودم پوچ و بی‏معنا بودند کم‏کم داشتم از سینما رفتن دست می‏کشیدم اما این یکی واقعا فیلم خوبی بود. داستانی از صداقت و پاکی آدم‏ها در حوزه مسایل خانوادگی. با هنرپیشه‏های محدود ولی خوب، داستان ساده و قابل فهم اما بحد کافی معنی‏دار و قابل باور، مشحون از عناصر فرهنگ ایرانی بسیار نزدیک به زندگی واقعی ......

راستی چند روزی بدلیل سفر نخواهم نوشت.


نظرات دیگران []


<      1   2   3   4      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]