مدتهاست بخاطر کارهای متفرقه از کار تحقیقاتیم دور شدهام. اینجوری واقعا وضعیت بدیه چون آدم احساس میکنه داره صرفا باری به هر جهت و بدون برنامه کار میکنه و هدف درازمدت نداره.
نظرات دیگران []
امروز جلسه اول کلاس بود. دو تا مشکل داشتم یکی اینکه باید با گچ مینوشتم و خیلی بدخط از آب درمیاومد. دوم اینکه هرچی از کلاس میپرسیدم هیچ کس جوابم رو نمیداد! چون از دانشکدههای مختلف بودن هیچ کدوم خودش رو در مقابل کلاس اینقدر سر نمیدونست که با استاد حرف بزنه و این واقعا اعصاب برای استاد نمیذاشت ....
نظرات دیگران []
چند سال قبل یه درسی برای مقطع فوق لیسانس یه دانشگاهی ارائه دادم که سیلابسش کاملا منطبق با تز فوق لیسانسم بود. حالا دوباره از من میخوان که برای این ترم هم ارائه بدم در حالی که من اصلا وقتش رو ندارم. دائم زنگ میزنن و من هم هر چی میگم که نمیتونم به خرجشون نمیره. نمیدونم چیکار کنم.
نظرات دیگران []
امروز گذری رفتم دانشکده هوا فضا. جای خیلی عجیبی بود. دیدم یه دالان زیرزمینی هست که بچهها میرن و میان. کنجکاو شدم رفتم دیدم سایت هستش، 7 کامپیوتر برای بچههای لیسانس و همین حدود برای فوق و دکترا. کلاس توی دانشکده فقط به اتاق سمعی بصری محدود میشد و اکثر کلاسها در خودرو و ابن سینا برگزار میشود. کلا 15 استاد بیشتر ندارند و چهارشنبهها اصولا کلاسی ارائه نمیشود. خلاصه کلی به برق امیدوار شدم.
نظرات دیگران []
اول مهر هر سال خیلی حس خوبی داره. مخصوصا با اومدن چهرههای جدید به دانشگاه، که معمولا با پدر و مادرها یا با دوستانشان آمدهاند و با چشمهایی شاد و امیدوار به ما نگاه میکنند. آدمهایی که هر کدام یک دنیا حرف دارند و احتمالا دوستان آینده ما خواهند بود.
نظرات دیگران []