سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

اندر حکایات مروستی

سه شنبه 87 شهریور 5 ساعت 4:49 عصر
دکتر مروستی از چند روز پیش که یک بخش مقاله‏شان را در زمینه MDL برایشان نوشته‏ام خیلی ازش تعریف کرده و کلی خوشش اومده. کلا بشدت آدم آکادمیکی هستش. یادم نمیره یبار که در جریان مرور یکسری مقالات به یک ایده جدید با دانشجوهاش رسیده بودن اینقدر ذوق کرده بود که همه ما رو فرداش جمع کرد و یک ساعت شخصا برامون صحبت کرد و پای تخته ایده‏شون رو توضیح می‏داد. من از ایده سر در نمی‏آوردم ولی هیجانش برام واقعا شگفت انگیز بود!

نظرات دیگران []


تاکسی

دوشنبه 87 شهریور 4 ساعت 6:49 عصر
امروز یه تاکسی سوار شدم آخر عتیقه بود. یه بنز طلایی بنظرم 280 مال حدود 30 سال پیش، راننده جوانی با ریش و سبیل تریپ 56، سیگار، با آهنگ‏های قابلمه‏ای جاز و راننده‏ای سوخته، پشمالو و فوق‏العاده مودب!

نظرات دیگران []


همکاران قدیمی

یکشنبه 87 شهریور 3 ساعت 6:8 عصر
امروز صبح بخاطر کاری به شرکت سابقم سر زدم. گروه آنالیز سیگنال که گل سرسبد شرکت بود تقریبا در حال فروپاشی است. رییس گروه چند روز دیگر به سوئد می‏رود، غلامی هم که متخصص سیستم‏های اکولایزر کانال بود همراهش خواهد رفت. یکی از بچه‏ها هم که تخصصی در زمینه پردازش تصویر داشت چند روزی است که رفته انگلیس. بنظرم گروه لااقل از وجه مخابراتی ضعیف خواهد شد. البته تقصیر خودشان است. زمانی که من آنجا بودم تلاش زیادی کردم افراد جدیدی را وارد کنم چون می‏دانستم سرنوشت اکثر بچه‏های قوی رفتن است، اما شرکت خیلی محافظه‏کار بود و همه پیشنهادهای من را رد می‏کرد. اوایل دکترا بود،‏ توی کلاسها کسی رو نمی‏شناختم اما مصمم بودم برای شرکت نیرو بگیرم. یبار تو مسجد به یکی از بچه‏ها سلام کردم و در مورد شرکت باهاش صحبت کردم. پوزخندی زد و گفت «ببین من وقت ندارم، اونم برای اون شرکتی که تو میگی» ... بعدش هم راهش رو کشید و رفت! .... من ماتم برد! ...... البته همین اتفاق باعث دوستی من و مهرداد شد اگر چه یک سال بعد از دکترا انصراف داد و رفت آمریکا.

نظرات دیگران []


غافلگیری

جمعه 87 شهریور 1 ساعت 5:45 عصر

دیروز اتفاق عجیبی افتاد. ایمیل یاهو رو که باز کردم دیدم یک ایمیل رسمی از طرف مجله پردازش سیگنال از طرف دکتر شهباز پناهی از ادیتورهای مجله دارم. بازش که کردم باورم نمی‏شد. من رو بعنوان داور یک مقاله از چین انتخاب کرده بود. معمولا رسم بر اینه که استادان رو بعنوان داور انتخاب کنن و استاد مقاله رو برای داوری به دانشجویان دکتراش واگذار می‏کنه، تا حالا ندیده بودم مستقیما داوری رو به یک دانشجوی دکترا پیشنهاد کنند. شهباز پناهی سال‏هاست با ولایی (از استادان سابق شریف) در کانادا همکاری تحقیقاتی داره و در همون زمینه من کار میکنه.

با علی با هم بودیم. من دائم می‏گفتم «آخه چرا من رو انتخاب کردن؟!»‏ ... علی عصبانی شده بود «بابا دکتر تو هم اصلا اعتماد بنفس نداریا، قبولش کن!» ..... «میذاری لااقل تا تهش رو بخونم ببینم چی‏ نوشته یا نه؟» ...... «حتما توی اون مقاله که با هادی دادی که بابایی زاده اسم تو رو گذاشت سوم، اینا فکر کردن استاده تویی!!!!!» .... مگه اینکه دکتر بابایی زاده نفهمه! .... وگرنه کارم زاره :)


نظرات دیگران []


<      1   2   3   4   5      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]