امیدوارم سریال امپراطور دریا رو دیده باشید (و اگر ندیدید لطفا اصلا با من صحبت نکنید!) . البته این یکی خیلی ایرانیتر بود چون آخرش مثل کربلا همه آدم حسابیها کشته شدن و شر ظاهرا پیروز شد. ولی خداییش فلسفه عجیبی پشتش بود مخصوصا شخصیت «جانگبوبو» و نحوه تصمیم گیریهاش برای من خیلی جالب بود. همه فکر میکردن اون امپراطور خواهد شد و همه آدم خوبها پیروز میشن ولی دقیقا برعکس شد.
امروز صبح دل تو دلم نبود .... مساله این بود که پریروز آرش توی کلاس جبر خطی راجع به کارش در زمینه Compressed Sensing سمینار داد. ضمن صحبتش یک فرمول را نشان داد. خیلی شبیه فرمولهای MDL بود. من بهش گفتم شاید این اثبات تئوری اطلاعاتی هم داشته باشد. گفت نه به این سادگی نیست. اما دیشب دائم تو ذهنم باهاش بازی میکردم .... یک کسر را معکوس کردم و پشت لگاریتمش منفی گذاشتم .... یه n ضرب و یکی تقسیم کردم .... یه اسم جدید برای حاصل تقسیم گذاشتم .... یه تقریب زدم .... یه توجیه کردم .... و خیلی زیبا حل شد!
در مقالهای که در شماره اخیر مجله نیوزویک نوشته شده به مقایسه دانشگاه شریف با دانشگاههای آمریکا پرداخته شده. تیتر آن این است: « هاروارد را فراموش کنید .... یکی از بهترین دانشگاهها در سطح لیسانس دنیا در ایران قرار دارد». البته این موضوع به بهانه سخنرانی رییس دانشگاه استنفورد بیان شده که در یک سخنرانی شریف رو در سطح لیسانس بهترین دانشگاه مهندسی دنیا خواند. حتما مقاله را بخوانید.
دکتر گفت نتایج آزمایشم چیز مهمی نیست، احتمالا استرس زیادی به خودم وارد میکنم. تو راه برگشتن به این موضوع فکر کردم و کلی تعجب کردم وقتی دیدم جوابش خیلی ساده است. من سر ارائه اندازهگیری خیلی به خودم فشار آوردم و احتمالا همین سیستمم رو از کار انداخته. زمانی که دکتر زاهدی به من پیشنهاد داد این درس رو ارائه کنم تلاش زیادی رو شروع کردم تا در این درس ظرف مدت کم حدودا یک ماهه متبحر بشم. بقیه کارهام تحتالشعاع اون قرار گرفت. مخصوصا که اندازهگیری یک درس الکترونیکی بود و تخصص اصلی من نبود. البته اوایلش خیلی فشار روم زیاد نبود اما وقتی ثبتنام شروع شد استقبال زیاد بچهها از کلاس من یکدفعه بار مسئولیتم رو سنگین کرد. مخصوصا که بخاطر بچهها چند بار به آموزش نامه نوشتم و درخواست افزایش ظرفیت دادم، کاری که برای یک استاد تازهکار خیلی مودبانه محسوب نمیشه ..... استقبال زیاد بچهها همچنین باعث شد در برابر انتقادات بعدیشان از روند کلاس خیلی آسیبپذیر بشوم. خلاصه وسواس ذاتی من هم به این عوامل اضافه شد تا استرسی بیش از حد تحملم بهم وارد بشه و روی جسمم اثر بذاره. البته من واقعا از تدریس لذت بردم و برای اولین بار در آمار و احتمال و اندازهگیری فهمیدم چقدر به این کار علاقه دارم. دوستان زیادی پیدا کردم، بچههایی که هر وقت میبینمشون خستگی از تنم بیرون میره.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ