سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

ضرب شست اول

یکشنبه 87 مرداد 13 ساعت 8:29 عصر

پروفسور وروبیوف: « فرزان عزیز ..... یکی از داوران مقاله تو به من اطلاع داده است که اشکالی در بعضی از شبیه‏سازی‏های تو بر مبنای فایل‏های شبیه‏سازی که برای ما فرستاده‏ای وجود دارد ..... در این مقاله ارجاعات سنگینی (متواتری) به رفرنس شماره 23 (فیشلر) وجود دارد .... به معادله شماره 68 مقاله‏ات نگاه کن (معادله‏ای از فیشلر که ادعای غلط بودن آن را کرده‏ام) .... اگر تعداد منابع را 2 فرض کنی عبارت پنالتی برابر 3-2L خواهد بود اما در خط 94 برنامه شبیه‏سازی شما یک عبارت اضافی 2L هم وجود دارد ...... لطفا به من اطلاع بده که مقاله‏ات را پس می‏گیری یا با همین وضع ادامه می‏دهی؟»

« پروفسور فیشلر عزیز ...... از تذکری که دادید سپاسگزارم .... من اشکال فوق را در شبیه‏ سازی‏هایم تصحیح کردم و مشاهده کردم که در اثر آن روش مرجع 23 بسیار بهبود یافت با این حال اگر چه از روش ونگ-کاوه بهتر عمل می‏کند اما هنوز فاصله زیادی با مقدار واقعی محاسبه شده در شبیه سازی دارد (در حالی که روش ما دقیقا روی مقادیر حقیقی قرار دارد) ...... بنابراین من مقاله‏ام را پس می‏گیرم، نمودارهای احتمال خطا را اصلاح می‏کنم و نتیجه‏گیری‏های بخش شبیه سازی را بازنویسی می‏کنم و طی چند روز آینده مجددا ارسال خواهم کرد ..... ».


نظرات دیگران []


اونی که افتاد

شنبه 87 مرداد 12 ساعت 8:30 عصر

اولش تصور می‏کردم حدود 6 نفر را انداخته‏ام. اما وقتی شروع به وارد کردن نمرات کردم فقط یکی‏شان بود که هنوز توی لیست بود. نمره‏اش 1.6 شده بود. وقتی وارد کردن نمره‏ها تمام شد از سایت بیرون آمدم و مشغول شستن دست‏هایم شدم ... همینطور که به آب زلالی که از شیر می‏آمد نگاه می‏کردم ناخودآگاه یاد خانم دکتر کسایی افتادم. اوایل فوق با ایشان درس پردازش تصویر گرفته بودم .....نزدیک یک سال برایش کار تحقیقاتی انجام داده بودم و قرار بود بجای پروژه درسم محسوب شود. بدلیل اختلافی که با ایشان پیدا کرده بودم سر امتحان فاینال شرکت نکردم. ایشان هم به من نمره 3 داد یعنی پروژه‏ام را کلا به حساب نیاورد شاید بخاطر اینکه گزارش نداده بودم.

یکدفعه این جمله توی سرم پیچید که «تو که می‏خواستی این بنده خدا رو بندازی چرا با 1.6 انداختی؟؟؟؟؟؟؟؟ » . با عجله به سایت برگشتم و نمره را به 9.9 تغییر دادم.


نظرات دیگران []


یاد خدا

جمعه 87 مرداد 11 ساعت 5:55 عصر

از وقتی حس کردم قلبم نرم شده است فهمیدم که رمضان نزدیک است. تازگی گاهی دلم روشن می‏شود و جرقه‏آی ناشی از یک کار خوب برای چند ساعتی قلبم را آرام می‏کند تا دوباره به روزمرگی و سرسختی بازگردد. سال‏های قبل چه قلب سنگی‏ای داشتم و بقول خدا «سنگ بهتر است .... چرا که برخی سنگ‏ها شکافته می‏شوند تا از میان‏شان آبی بجوشد .... و برخی از خشیت خدا فرومی‏افتند» .... اما دل من نه هرگز می‏گریست نه هرگز از مرکب مرصع تصوری‏اش پایین می‏آمد .... آرامش و تازگی‏ای که در سیمای روحم حس می‏کنم مرا به انتظار می‏کشاند برای ماه خدا .... البته شاید هم از بوی ابوالفضل باشد که گویی این روزها روز تولد اوست ، او که امیر ایثار بود، جنگاوری که نجنگید .... سقایی که خود تشنه جان داد، قهرمانی که برای سیراب کردن کودکان حسین ع جان داد.


نظرات دیگران []


خوابنما

پنج شنبه 87 مرداد 10 ساعت 6:53 عصر

یکی دو هفته‏ای است یک ایده را شروع کرده‏آم به بررسی. یک نوع جدید MDL معروف به یک بخشی بجای نوع قدیمی دو بخشی. وقتی فکرش رو می‏کردم مهران مدیری رو توی ذهنم تجسم می‏کردم که میگه «یعنی تو می‏خوای از رادیکال دترمینان ماتریس اطلاعات فیشر پارامترهای توزیع داده‏ها ..... انتگرال بگیری؟؟؟؟ اونم روی تمام فضای پارامتر؟ » .... ظرف یک هفته ماتریس اطلاعات را محاسبه کردم، خیلی خوب و قطری از آب دراومد. در میان تعجب خودم دیشب قبل ازینکه بخوابم ازش دترمینان هم گرفتم. در حالی که به خودم هشدارهای شدیدی میدادم که «هنوز مسواک نزدی» خوابم برد ، شب فقط توانستم یک بار کمی بیدار شوم یقه‏ام را چک کنم ببینم تی‏شرت تنم است یا زیرپیراهنی و وقتی از تیشرت مطمئن شدم دوباره تسلیم خواب شدم، یکی یکی بچه‏های 85 ای رو تو خواب باهاشون صحبت کردم و همچین که بیدار شدم انگار مغزم بهش شوک داده باشن مثل چرخ گوشت راه افتاد .... هنوز نماز صبحم را شروع نکرده بودم که یکی یکی عبارت‏های دترمینان رو از زیر رادیکال بیرون کشیده بود ....


نظرات دیگران []


همنفس کرامر

چهارشنبه 87 مرداد 9 ساعت 6:38 عصر
روزهای تعطیلی فرصت خوبی برای کارهای اساسی هست. کتاب «روش‏های ریاضی در آمار» اثر کرامر را شروع کرده‏ام. اولین تلاشم خیلی کند بود و ظرف چند روز گذشته پیشرفت کمی داشتم اما بتدریج با سبک ریاضی محض آن آشنا می‏شوم. ریسانن مبدع MDL در یکی از سایت‏هایش نوشته بود برای کار کردن در این زمینه دست کم باید کتاب کرامر را خوانده باشید.

نظرات دیگران []


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]