پروفسور وروبیوف: « فرزان عزیز ..... یکی از داوران مقاله تو به من اطلاع داده است که اشکالی در بعضی از شبیهسازیهای تو بر مبنای فایلهای شبیهسازی که برای ما فرستادهای وجود دارد ..... در این مقاله ارجاعات سنگینی (متواتری) به رفرنس شماره 23 (فیشلر) وجود دارد .... به معادله شماره 68 مقالهات نگاه کن (معادلهای از فیشلر که ادعای غلط بودن آن را کردهام) .... اگر تعداد منابع را 2 فرض کنی عبارت پنالتی برابر 3-2L خواهد بود اما در خط 94 برنامه شبیهسازی شما یک عبارت اضافی 2L هم وجود دارد ...... لطفا به من اطلاع بده که مقالهات را پس میگیری یا با همین وضع ادامه میدهی؟»
« پروفسور فیشلر عزیز ...... از تذکری که دادید سپاسگزارم .... من اشکال فوق را در شبیه سازیهایم تصحیح کردم و مشاهده کردم که در اثر آن روش مرجع 23 بسیار بهبود یافت با این حال اگر چه از روش ونگ-کاوه بهتر عمل میکند اما هنوز فاصله زیادی با مقدار واقعی محاسبه شده در شبیه سازی دارد (در حالی که روش ما دقیقا روی مقادیر حقیقی قرار دارد) ...... بنابراین من مقالهام را پس میگیرم، نمودارهای احتمال خطا را اصلاح میکنم و نتیجهگیریهای بخش شبیه سازی را بازنویسی میکنم و طی چند روز آینده مجددا ارسال خواهم کرد ..... ».
اولش تصور میکردم حدود 6 نفر را انداختهام. اما وقتی شروع به وارد کردن نمرات کردم فقط یکیشان بود که هنوز توی لیست بود. نمرهاش 1.6 شده بود. وقتی وارد کردن نمرهها تمام شد از سایت بیرون آمدم و مشغول شستن دستهایم شدم ... همینطور که به آب زلالی که از شیر میآمد نگاه میکردم ناخودآگاه یاد خانم دکتر کسایی افتادم. اوایل فوق با ایشان درس پردازش تصویر گرفته بودم .....نزدیک یک سال برایش کار تحقیقاتی انجام داده بودم و قرار بود بجای پروژه درسم محسوب شود. بدلیل اختلافی که با ایشان پیدا کرده بودم سر امتحان فاینال شرکت نکردم. ایشان هم به من نمره 3 داد یعنی پروژهام را کلا به حساب نیاورد شاید بخاطر اینکه گزارش نداده بودم.
یکدفعه این جمله توی سرم پیچید که «تو که میخواستی این بنده خدا رو بندازی چرا با 1.6 انداختی؟؟؟؟؟؟؟؟ » . با عجله به سایت برگشتم و نمره را به 9.9 تغییر دادم.
از وقتی حس کردم قلبم نرم شده است فهمیدم که رمضان نزدیک است. تازگی گاهی دلم روشن میشود و جرقهآی ناشی از یک کار خوب برای چند ساعتی قلبم را آرام میکند تا دوباره به روزمرگی و سرسختی بازگردد. سالهای قبل چه قلب سنگیای داشتم و بقول خدا «سنگ بهتر است .... چرا که برخی سنگها شکافته میشوند تا از میانشان آبی بجوشد .... و برخی از خشیت خدا فرومیافتند» .... اما دل من نه هرگز میگریست نه هرگز از مرکب مرصع تصوریاش پایین میآمد .... آرامش و تازگیای که در سیمای روحم حس میکنم مرا به انتظار میکشاند برای ماه خدا .... البته شاید هم از بوی ابوالفضل باشد که گویی این روزها روز تولد اوست ، او که امیر ایثار بود، جنگاوری که نجنگید .... سقایی که خود تشنه جان داد، قهرمانی که برای سیراب کردن کودکان حسین ع جان داد.
یکی دو هفتهای است یک ایده را شروع کردهآم به بررسی. یک نوع جدید MDL معروف به یک بخشی بجای نوع قدیمی دو بخشی. وقتی فکرش رو میکردم مهران مدیری رو توی ذهنم تجسم میکردم که میگه «یعنی تو میخوای از رادیکال دترمینان ماتریس اطلاعات فیشر پارامترهای توزیع دادهها ..... انتگرال بگیری؟؟؟؟ اونم روی تمام فضای پارامتر؟ » .... ظرف یک هفته ماتریس اطلاعات را محاسبه کردم، خیلی خوب و قطری از آب دراومد. در میان تعجب خودم دیشب قبل ازینکه بخوابم ازش دترمینان هم گرفتم. در حالی که به خودم هشدارهای شدیدی میدادم که «هنوز مسواک نزدی» خوابم برد ، شب فقط توانستم یک بار کمی بیدار شوم یقهام را چک کنم ببینم تیشرت تنم است یا زیرپیراهنی و وقتی از تیشرت مطمئن شدم دوباره تسلیم خواب شدم، یکی یکی بچههای 85 ای رو تو خواب باهاشون صحبت کردم و همچین که بیدار شدم انگار مغزم بهش شوک داده باشن مثل چرخ گوشت راه افتاد .... هنوز نماز صبحم را شروع نکرده بودم که یکی یکی عبارتهای دترمینان رو از زیر رادیکال بیرون کشیده بود ....
لیست کل یادداشت های این وبلاگ