سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات خصوصی

غافلگیری

جمعه 87 شهریور 1 ساعت 5:45 عصر

دیروز اتفاق عجیبی افتاد. ایمیل یاهو رو که باز کردم دیدم یک ایمیل رسمی از طرف مجله پردازش سیگنال از طرف دکتر شهباز پناهی از ادیتورهای مجله دارم. بازش که کردم باورم نمی‏شد. من رو بعنوان داور یک مقاله از چین انتخاب کرده بود. معمولا رسم بر اینه که استادان رو بعنوان داور انتخاب کنن و استاد مقاله رو برای داوری به دانشجویان دکتراش واگذار می‏کنه، تا حالا ندیده بودم مستقیما داوری رو به یک دانشجوی دکترا پیشنهاد کنند. شهباز پناهی سال‏هاست با ولایی (از استادان سابق شریف) در کانادا همکاری تحقیقاتی داره و در همون زمینه من کار میکنه.

با علی با هم بودیم. من دائم می‏گفتم «آخه چرا من رو انتخاب کردن؟!»‏ ... علی عصبانی شده بود «بابا دکتر تو هم اصلا اعتماد بنفس نداریا، قبولش کن!» ..... «میذاری لااقل تا تهش رو بخونم ببینم چی‏ نوشته یا نه؟» ...... «حتما توی اون مقاله که با هادی دادی که بابایی زاده اسم تو رو گذاشت سوم، اینا فکر کردن استاده تویی!!!!!» .... مگه اینکه دکتر بابایی زاده نفهمه! .... وگرنه کارم زاره :)


نظرات دیگران []


کوه

پنج شنبه 87 مرداد 31 ساعت 11:46 صبح
فردا قراره با سینا و احتمالا چند تای دیگه از بچه‏ها بریم درکه. فکر می‏کنم خوش بگذره بخاطر اینکه هوا یکمی خنکتر از قبل شده و من هم که 4-5 سالی هست کوه نرفتم دلم تنگ شده! از طرفی بچه‏ها رو هم که اخیرا چند وقتیه ندیدمشون می‏بینم و ازین حالت فقط کار درمیاییم.

نظرات دیگران []


پاییز

سه شنبه 87 مرداد 29 ساعت 7:51 عصر
زمستان که به اوج می‏رسد آدم‏ها از وقتی پا به خیابان می‏گذارند، سرهای‏شان در گریبان، دست‏هاشان در جیب و پاهاشان شتابان است. زمانی که بوی بهار می‏رسد کم‏کم آدم‏ها فرصت پیدا می‏کنند سرشان را بالا بگیرند، گاهی به آسمان نگاه کنند، کمی از وزن لباس خود بکاهند و آزادی را احساس کنند ..... تابستان که به اوج می‏رسد، تازیانه خورشید بر سر و روی آدم‏هاست، چشم‏ها از شدت تابش نور تنگ و نگاه‏ها پایین انداخته، مردمک‏ها باریک است، و آدم‏ها شتابان از کنار دیوارها در سایه می‏گذرند. اما حالا که بوی پاییز در کوچه‏ها پیچیده، تکه ابری پیدا شده که روی ماه خورشید را اندکی با توری سفیدش بپوشاند، آسمان داغ خنک شده و گاهی نسیمی می‏وزد، چشم‏هامان اندکی آرامتر و گشوده‏تر می‏شوند، حالا می‏توانیم بالا را آسمان را نگاه کنیم و از وزش نسیم خنک روی تن‏مان لذت ببریم، .... تغییر فصل یکی از قشنگ‏ترین روز‏های سال است انگار که دوباره زنده می‏شویم.

نظرات دیگران []


باز هم مثل همیشه

دوشنبه 87 مرداد 28 ساعت 8:15 عصر
آخرین خبر اینه که علی چند روز دیگه رفتنی است. یک هفته در کنفرانس یوسیپکو در سویس، بعدش یک ماه در استانبول فرصت مطالعاتی پیش سنکور و بعدش هم احتمالا با فاصله کوتاهی یک سال فرصت مطالعاتی در سویس. کلا سیستم من اینجوریه که با هر کی رفیق می‏شم به سال نمی‏کشه طرف رفتنی میشه. البته من پوستم کلفته :)

نظرات دیگران []


خبرهای بد

یکشنبه 87 مرداد 27 ساعت 7:24 عصر
این روزها اوضاع دنیا بهم ریخته و هر خبر بدی هم روی من اثر بدی میذاره. روزی که گرجستان به اوستیا حمله کرد شبش همش کابوس می‏دیدم! و بعدش هم که بدجوری آش شور شد. آبخازیا به گرجستان اعلام جنگ کرد، روسیه تسینوالی رو تسخیر کرد، آمریکا پیمان موشکی با لهستان امضا کرد، روسیه کلاهک‏های اتمی را یک قدم جلو برد و .... بهر حال دنیا همین است. اگر ما امروز شاد هستیم بخاطر این است که یک عده‏ای یک وقتی بلاهای بدی سرشون اومد .... من فکر میکنم دنیا محل شادی نیست جای آزمایش است.

نظرات دیگران []


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انتقال
علی
بامداد
شبانه روزی
ریجکت
[عناوین آرشیوشده]